امپراتوری روم Senatus PopulusQue Romanus | |||||
| |||||
| |||||
بیشترین وسعت امپراتوری روم در زمان تراژان | |||||
پایتخت | رم کنستانتینوپول | ||||
زبان(ها) | یونانی لاتین | ||||
دین | دین چندگانه رومی مسیحیت | ||||
دولت | امپراطوری | ||||
امپراتور | آگوستوس (اولین) | ||||
کنستانتین یازدهم (آخرین) | |||||
قانونگذار | سنای روم | ||||
تاریخچه | |||||
- تأسیس | ۲۷ قبل از میلاد | ||||
- انقراض | ۴۷۶روم غربی ۱۴۵۳روم شرقی | ||||
مساحت | |||||
- قبل از میلاد۲۵ | ۲٬۷۵۰٬۰۰۰کیلومترمربع (۱٬۰۶۱٬۷۸۱مایلمربع) | ||||
- بعد از میلاد۱۱۷ | ۶٬۵۰۰٬۰۰۰کیلومترمربع (۲٬۵۰۹٬۶۶۴مایلمربع) | ||||
- بعد از میلاد۳۹۰ | ۴٬۴۰۰٬۰۰۰کیلومترمربع (۱٬۶۹۸٬۸۴۹مایلمربع) | ||||
جمعیت | |||||
- حدود قبل از میلاد۲۵ | ۵۶٬۸۰۰٬۰۰۰ | ||||
- حدود بعد از میلاد۱۱۷ | ۸۸٬۰۰۰٬۰۰۰ |
روم اشاره به سرزمینهایی در اروپا و آسیای صغیر دارد که مدتی در دست امپراتوری روم بود.
تا قبل از قرن دوم میلادی، رومیها بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک، و شمال آفریقا را تحت کنترل داشتند. از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری کردند. در سالِ ۳۹۵ پس از میلاد امپراتوری روم دو پاره شد. دو پاره شدن امپراتوری روم موجب دو پاره شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیتِ اروپایی شد. چنان که دولت روم شرقی نماینده فرهگ یونانی و کلیسای اورتودوکس بود و خط رسمی در این دولت خط یونانی و سیرلیک. در قرن پنجم میلادی، مرزهای امپراتوری روم مورد تاخت و تاز بربرهایی که تشنه تصرف سرزمینهای تازه بودند قرار گرفت. بربرهای گوت، واندال، بورگاندی که از نژاد ژرمن بودند و همچنین هونهای آتیلا در این تاخت و تاز شرکت داشتند. رومیها در بعضی موارد با بربرها مصالحه میکردند. گاهی نیز با ایجاد تفرقه در بین قبایل، آنها را تضعیف میکردند. در اواخر قرن پنجم میلادی، امپراتوری روم غربی فروپاشید، و بربرها حکومتهای پادشاهی جدیدی در اروپا بنا نهادند. در سال ۴۷۶ میلادی، آخرین امپراتور روم غربی توسط فرمانده سپاهان، ادواسر که یک بربر بود، از قدرت کنار زده شد. بدینسان، امپراتوری روم غربی، تحت سلطه بربرها قرار گرفت.اما اندیشه ایجاد مجدد امپراتوری در غرب هیچگاه فراموش نشد و این امر را میتوان در امثال شارلمانی و ناپلئون مشاهده کرد. امپراتوری روم شرقی هم در سال ۱۴۵۳ بهدست ترکان عثمانی برافتاد.
خاستگاه تمدن و امپراطوری روم، شهر باستانی رم در ایتالیا است. اما پیش از تشکیل دولت یکپارچه روم، قبایلی چون لاتینها، سابینها و سامنیتها در هزاره دوم پیش از میلاد، از شمال اروپا و با عبور از کوههای آلپ وارد سرزمین حاصلخیز و گرم ایتالیا شده، در آنجا سکنی گزیده بودند. این اقوام در خانههای گلی زندگی میکردند و بیپ تر به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. در قرن نهم اقوام دیگری به نام اتروسکها از آسیای صغیر (ترکیه ) وارد ایتالیا شدند و در همسایگی آنها ساکن شدند. اتروسکها به سبب همسایگی با یونانیها هم تحت تاثیر فرهنگ یونانی قرار داشتند و هم در فنون مختلف از جمله معماری، فلزکاری و سفالگری مهارت کسب کرده بودند، حکومت مقتدری در شمال ایتالیا به وجود آوردند. سومین گروه پس از لاتینها و اتروسکها، یونانیها بودند که در قرن هشتم پیش از میلاد وارد سرزمین ایتالیا شدند. در آن زمان، دولت شهرهای قدرتمند یونانی چون آتن، اسپارت و کورنت به منظور توسعه قلمرو حکومتهای خود به سرزمینهای اطراف یورش بردند و جزیره سیسیل و بخش اعظمی از جنوب ایتالیا تحت سیطره یونانیها در آمد. به این ترتیب لاتینها از دو طرف در محاصره قرار گرفتند. اتروسکها که در شمال، حکومتی پادشاهی برپا کرده بودند و یونانیها که در سواحل جنوب ایتالیا را مستعمره خود ساخته بودند.
مورخان، تاریخ روم باستان را به سه دوره پادشاهی، جمهوری و امپراطوری تقسیم میکنند. رومولوس نخستین پادشاه رومیان، شهر روم را بنیان نهادو پس از مرگ پدربزرگش به پادشاهی رم رسید. رومولوس پس از اتحاد با سابینها تعدادی از پاتریسینها (مردان اشراف زاده) را به عنوان سناتور برای شرکت در انجمن مشورتی سنا انتخاب کرد. رومولوس طی ۳۸سال حکومت خود، توانست بسیاری از شهرهای سرزمین لاتیوم را تحت تسلط درآورد و شهر رم را به یک شهر بزگ تبدیل کند. او پس از مرگ به مقام خدایی رسید و معبدی برای پرستش روح او در بازار شهر ساخته شد. با قدرت گرفتن رم، قبایل همسایه از جمله اتروسکها نیز با لاتینها متحد شدند و به این ترتیب روم به قدرتمندترین دولت شبه جزیره ایتالیا تبدیل شد. اتروسکها خود را کمتر از رومیها نمی دیدند، خواهان مشارکت در نظام کشور شدند، بطوری که پنجمین پادشاه روم به نام پریسکوس از میان آنها برگزیده شد. ششمین پادشاه روم نیز از اشراف اتروسکی انتخاب شد. در این دوره، مردم بر اساس قبیله و دارائی شان به طبقات مختلف تقسیم شدند و هریک از این گروهها دارای حق و حقوق اجتماعی و وظایف اجباری خاصی بودند. به این ترتیب، شکاف طبقاتی عظیمی بین قبایل ثروتمند و فقیر به وجود آمد و موجب نارضایتی توده مردم شد. هفتمین پادشاه روم نیز سوپربوس بود. در دوره پادشاهی او اتروسکها به بالاترین مقام رسیدندو ثروت کلانی به چنگ آوردند. عامه مردم اتروسکها را به چشم غاصبان بیگانه منگریستند، به دنبال فرصتی برای بیرون کردن آنها از سرزمین بودند. عقبت در سال ۵۰۹ پیش از میلاد، تعدادی از سناتورها به رهبری بروتوس پادشاه را خلع و حکومت را جمهوری اعلام کردند.
پس از سقوط نظام پادشاهی و به پیشنهاد بروتوس، مجمعی همگانی متشکل از عوام و پاتریسینهای رومی تشکیل شد، تا هربار یکی از سناتورها برای مدتی به عنوان رئیس حکومت برگزیده شود. برای جلوگیری از قدرت گرفتن رئیس از موقعیت خود، دو نفر یا دو کنسول با اختیارات مساوی در رأس حکومت قرار دادند.مهم ترین وظیفه کنسول، اداره دولت و اجرای قوانین تصویب شده در مجلس سنا بود. هر یک از این دو کنسول ارتش مجزایی داشتند. در حکومت جمهوری نیز مجلس سنا همچنان حق قانون گذاری و عزل و نصب کاگزاران دولتی از جمله قضاوت و مأموران جمع آوری مالیات را بر عهده داشتند. در قرن جهارم پیش از میلاد، قوم وحشی گلها (فرانسه) که در شمال اروپا میزیستند، از شمال وارد ایتالیا شدند و پس از چپاول شهرهای شمالی به سمت جنوب حمله ور شدند اما در جنگی که رخ داد در نهایت رومیها شکست سنگینی متحمل شدند. مهاجمان وارد شهر شدند و شروع به غارت کردند، چند ماه طول کشید تا رومیها ارتش خود را سازماندهی کردند و آنها را از خاک بیرون انداختند. در قرن سوم اینبار با هجوم اقوام سامینت مواجه شدند، اما آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند و تسلیم شدند. پس از آن تمام توجه روم معطوف به شهرهای یونانی جنوب ایتالیا شد، حاکمان این شهرها از پادشاه یونانی اپیروس درخواست کمک کردند. اپیروس با سپاه عظیمی به یاری یونانیان رفت، اما پس از چند نبرد مجبور به بازگشت شد و شهرهای یونانی ناچار به تسلیم شدند. به تدریج و با توسعه روم، جادههایی امن و مستحکم از پایتخت روم به شهرهای دوردست ساخته شد. ساخت این جادهها که با امتیاز بسیار دیگری همراه بود، باعث محکم تر شدن پیوندهای سیاسی و اجتماعی میان مردم شد، تا آنجا که در اواخر قرن دوم پیش از میلاد، تقریبا همه مردم شمال و جنوب ایتایا علاوه بر خط لاتین، آداب و رسوم رومیها را پذیرفته و جزئی از ملت واحد روم شده بودند.
جنگهای پونیک، به مجموعه جنگهای طولانی و سهمگین و دامنه داری گفته میشود که طی سدهٔ سوم قبل از میلاد، میان دو امپراطوری بزرگ روم و کارتاژ درگرفت و مدت بیست و چهار سال تمام به طول انجامید و تلفات بسیار به همراه داشت. آغاز این جنگها، بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل بود که جزیرهای ثروتمند و حاصلخیز محسوب میشد و از جمله در اراضی آن بهترین و مرغوبترین انواع انگور و پرتقال و زیتون و... به عمل میآمد و به لحاظ استراتژیکی نیز در نواحی ساحلی آن کولونیهای ثروتمند یونانی واقع شده بودند. به همین دلیل هم کنسولهای رومی و هم برده داران کارتاژ(دولت نیرومندی که در ساحل جنوبی دریای مدیترانه پا گرفته بود)، چشم طمع به غنایم سیسیل دوخته بودند.
همانطور که خواندید، مدت کوتاهی پس از مرگ اسکندر مقدونی، امپراطوری نوپای یونانی فروپاشید و هرکدام از سرداران اسکندر کنترل بخشی از سرزمینهای تصرف شده را در دست گرفتند. نخستین نبرد روم با دولت شهرهای یونانی، اندکی پس از نبرد دوم پونیک رخ داد. در آن زمان پادشاهی نیرومند و جاه طلب به نام فیلیپ پنجم مقدونی بر کشور مقدونیه حکومت میکرد. در سال ۱۹۷ پیش از میلاد و با ورود نیروهای نظامی مقدونیه به آسیای صغیر، پادشاهان دو کشور کوچک پرگامون و رودس از روم تقاضای کمک کردند. رومیها هم به سرعت سپاهی را به سوی مقدونیه ارسال کردند و ارتش فیلیپ را به سختی مجازات کردند. شکست سربازان مقدونی باعث شد سلوکیان از سوریه وارد یونان شوند و شروع به قدرت نمایی کنند.رومیها این بار سپاهی دیگر به آسیای صغیر فرستادند تا جلوی پیشروی سلوکیان رابگیرند. دو سپاه، در نزدیکی محلی به نام مگنیسا رودرروی هم قرار گرفتند و در این نبرد، رومیان توانستند سپاه سلوکی را شکست دهند و پادشاه آنها آنتیوخوس سوم را به سوریه فراری دهند. در این زمان دولت شهرهای کوچک یونانی، دولت پرقدرت روم را به عنوان حامی خود برگزیدند و با هر تجاوزی به سرعت از روم تقاضای کمک میکردند. با گذشت زمان، رومیها به این فکر افتادند که بجای کمک به دولتهای کوچک، سرزمین آنها را برای همیشه تحت سیطره خود درآورند. به این ترتیب بود که طی کم تر از صد سال، تمامی دولت شهرهای یونانی در مقدونیه و آسیای صغیر به دست روم افتاد و در نهایت تبدیل به یک استان رومی شدند.
قیام اسپارتاکوس در قرن اول پیش از میلاد آغاز شد. اسپارتاکوس از اهالی شمال دریای اژه و از مردم تراسی بود. وی در جنگی اسیر ارتش روم شد و سپس به جمع گلادیاتورها پیوست. در پی ظلم و ستمی که بر بردگان در روم باستان وارد میشد، اسپارتاکوس دست به قیام گستردهای زد. بردگان، در کشورهای اطراف، دست به شورش زدند و اربابان خود را کشتند و خانهها و انبارهای آنها را به آتش کشیدند. هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردهها این سپاهیان را در هم شکستند. آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد و قیامش را پایان داد.